عشق در حیطهء فهمیدن ما نیست، بیا برگردیم
آسمان پاسخ پرسیدن ما نیست ، بیا برگردیم
گریه هامان چقدر تلخ، ببین ! رنگ ترحّم دارد
تا زمین دشمن خندیدن ما نیست، بیا برگردیم
باغ از فطرت این جاده پر از بوی شکفتنها، حیف
شمّه ای مهلتِ بوییدن ما نیست، بیا برگردیم
بال سنگین سفر میشکند وای ملال انگیز است
هیچ کس منتظر دیدن ما نیست، بیا برگردیم
مثل گنجیم گرانسنگ پر از وسوسه هاییم ولی
دزد هم مایل دزدیدن ما نیست ، بیا برگردیم
خودمانیم ببین! ما دلمان را به دو قسمت کردیم
عشق در حیطهء فهمیدن ما نیست؟! بیا برگردیم.
شروع غزل دل به دریازدم
همان بیت اول رگم را زدم
چه ترسی از این کارها داشتم
دلم پا نمی داد اما زدم
دو سه قطره که روی کاغذ چکید
تو را توی خون دیدم وجا زدم
و خون بیشتر شد تو جاری شدی
لب کاغذم را کمی تا زدم
ولی ریختی روی گل های فرش
به این بخت کم رنگ تیپا زدم
حضور تو از خون من محو شد
ومن باز در عشق درجا زدم
وآنقدر مشتاق مردن شدم
که حتی خودم را به حاشا زدم
نگاهی به تیغ ونگاهی به رگ
دلم را دوباره به دریا زدم
دوستی مثل گل است باید آن را بو کرد
باید آن را فهمید باید آن را پائید
دوستی مثل بهار می رود کوی به کوی
دوستی مثل نسیم می رود شهر به شهر
دوستی عین غم است در نگاه مهتاب
یا که یک نغمه ی شاد از پرستو در باد
دوستی حادثه نیست دوستی جاذبه نیست
دوستی واژه و یک دکلمه نیست دوستی دست شماست
دوستی برق دو چشمان شماست دوستی خنده ی پنهان شماست
دوستی حس غریبی است که یک مرغ مهاجر دارد
دوستی مهر شماست...
درباره وب

جستوجو
ویژه مدیریت وب
برچسبها وب
تاریخ : شنبه 92/7/13 | 2:38 عصر | نویسنده : امیر | نظرات ()
آخرین مطالب
آی پی شما
ساعت
بینندگان عمومی
آرشیو مطالب
حامیان بلک اسکین
امکانات وب
بازدید امروز: 3
بازدید دیروز: 1
کل بازدیدها: 5832